جدول جو
جدول جو

معنی ترفند کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ترفند کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، نیرنگ ساختن، مکایدت کردن، دستان آوردن، فریفتن، تنبل ساختن، شید آوردن، مکر کردن، نارو زدن، غدر کردن، گول زدن، تبندیدن، کید آوردن، غدر داشتن، گربه شانه کردن، اورندیدن، سالوسی کردن، غدر اندیشیدن، چپ رفتن، حقّه زدن، پشت هم اندازی کردن، خدعه کردن
تصویری از ترفند کردن
تصویر ترفند کردن
فرهنگ فارسی عمید
ترفند کردن
(وَ دَ)
مکر و حیله کردن. زرق و دستان کردن. تزویر کردن:
بسی چاره ها جست و ترفند کرد
سرانجام پنهان یکی بند کرد.
(گرشاسبنامه).
و رجوع به ترفندو ترفنده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ اَ تَ)
در قید کردن اسیر و محبوس. (ناظم الاطباء). مقید کردن. محبوس کردن. زندانی کردن:
دربند مدارا کن و دربند میان را
دربند مکن خیره طلب ملکت دارا.
ناصرخسرو.
یکی آیینه و شانه درافکند
به افسونی به راهش کرد دربند.
نظامی.
زآنکه آوازت ترا دربند کرد
خویش او مرده پی این پند کرد.
مولوی.
، سد باب کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
موافقت نکردن و دودله شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
اقناع. (یادداشت بخط مؤلف). احساب. (تاج المصادر بیهقی) ، شاد کردن:
دل و جان بدین رفته خرسند کن
همه گوش سوی خردمند کن.
فردوسی.
دل خویش از این گفته خرسند کرد
نه آهنگ رای خردمند کرد.
فردوسی.
دلش را در صبوری بند کردند
بیاد خسروش خرسند کردند.
نظامی.
دل خویش و بیگانه خرسند کرد.
سعدی (بوستان).
بلطف خویش خدایا روان او خوش دار
بدان حیات بکن زین حیات خرسندش.
سعدی (دیوان چ مصفا ص 752)
لغت نامه دهخدا
امری را بطرق مختلف انجام دادن، ببازیها و تفریحات گوناگون مشغول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقد کردن
تصویر تفقد کردن
دلجویی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفن کردن
تصویر تعفن کردن
گندیده شدن و بوی گند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرند کردن
تصویر سرند کردن
غربال کردن (غلات خاک و شن زغالء غیره) به وسیله سرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمند کردن
تصویر ارمند کردن
ایمن کردن ایمن گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرسند کردن
تصویر خرسند کردن
اقناع کردن، شاد کردن، احساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
موافقت نکردن و دودل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
شک کردن، به شبهه افتادن، شبهه کردن، مردد ماندن، دودل بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
للتّردّد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
Hesitate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
hésiter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
wahać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
колебаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
zögern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
تذبذب کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
দ্বিধা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
tereddüt etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
망설이다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
ためらう
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
להסס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
संकोच करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
коливатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
ลังเล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
aarzelen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
esitare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
hesitar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تردید کردن
تصویر تردید کردن
ragu-ragu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی